عنوان پژوهش: اعاده معدوم
پژوهشگر: مینا احمدی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
این مقاله بر مبنای سوالات زیر طرح شده است :
1) لفظ اعاده به چه معنا است ؟
2) اعاده معدوم چیست ؟
3) چه کسانی اعاده معدوم را جایز دانسته اند و چه علتی داشته اند ؟
4) چه کسانی آن را محال دانسته اند و با چه دلایلی این حکم را داده اند ؟
5) پس از دانستن معنای اعاده معدوم مساله معاد چگونه حل می شود ؟
در این مقاله دو دیدگاه متکلمان و فلاسفه در مورد اعاده معدوم بررسی شده و همچنین مسائلی را که متکلمان درباب جواز اعاده معدوم از معاد جسمانی بیان کرده اند مطرح شده است . ما سعی کردیم تا دراین مقاله در حد امکان به پرسش های مطرح شده در چکیده پاسخ دهیم و نتیجه ای را که از برداشت های خودمان دریافت کرده ایم بیان کنیم .
کلید واژه های مقاله :
الفاظ : اعاده – معدوم – تکرر وجود – وجود – اعاده معدوم
مقدمه :
اعاده معدوم از دو مفهوم “اعاده” و “اعدام” تشکیل شده است. اعدام در هر یک از موارد ذیل بکار مىرود: فنا و نیستى محض، تجزیه مرکبات، تبدّل صور، غیبت یک موجود. اعاده نیز در معانى ذیل استعمال شده است: اعاده عین وجود اوّل(وحدت شخصى)، اعاده مثل وجود اول(وحدت نوعى). آن چه که در امتناع آن بحث مىشود نوع اول از اعاده و نوع اول از اعدام است
اعاده معدوم به دو گونه قابل تصور است:
? - دو وجود و یک هویت: وجود دوّم غیر از وجود اول باشد؛ براهین اصالت وجود در ابطال این وجه کفایت مىکند.
?- یک وجود و یک هویّت که دو گونه قابل فرض است:
الف) یک وجود و دو ایجاد: این وجه با تبیین وحدت وجود و ایجاد باطل
مىشود.
ب) یک وجود و یک ایجاد: در این وجه نیز اصلاً اعادهاى صورت نگرفته است.
بسیارى از قائلان اعاده معدوم محل نزاع را به درستى نشناخته بودند لذا گاه نزاعها صرفاً لفظى بوده است. به همین دلیل برخى در یک جا قائل به امتناع و در جائى دیگر قائل به جواز شدهاند و برخى دیگر نیز قائل به تفصیل شدهاند. اینها همه ناشى از این است که بحث در جاى طبیعى خود که امور عامه باشد قرار نگرفته است. بلکه در معاد از آن بحث مىشود. مشکل عمده در این بحث تصورى است نه تصدیقى، لذا براهین آن نیز تنبیهى هستند نه تعلیلى نکته دیگر آن که تفاوتى میان ایجاد دو وجود واحد در طول زمان و ایجاد آن دو در زمان واحد نیست. فلاسفه از اولى بعنوان امتناع اعاده معدوم و از دوّمى به عنوان استحاله اجتماع مثلین یاد کردهاند. براهین هر دو نیز مبتنى بر این اصل عمده مىباشد که تمایز و تشخص مساوق وجود است. خلط میان وحدت شخصى و نوعى نیز گاه موجب قول به اعاده شده است. حکما در این بحث دو
اشکال از متکلمان مىگیرند: یک اشتباه عقلى و فلسفى که چرا اعاده را جائز شمردهاند و یک اشتباه دینى و شرعى که چرا حشر و قیامت را اعاده پنداشتهاند. این دو به منزله کبرا و اصغراى استدلال متکلمان بوده است. عرفا و حکماى متأله اشکالى فراتر از این دو گرفتهاند که چرا موجودات را جایز العدم دانستهاند. (فصلنامه طلوع، شماره ??- ??)«1».
اعاده و تعریف آن :
اعاده در لغت به معنی بازگردانیدن است . در اصطلاح متکلمان، مراد از اعاده یا به تعبیر دقیق تر و مشهورتر، اعاده معدوم، آفرینش دیگر بار موجودات نیست شده یا گردآوری اجزای پراکنده موجودات و پیوند دادن میان آنهاست . بنابراین، اعاده در دو معنی به کار می رود :
الف : آفرینش دیگر بار موجودات :
طبق این دیدگاه ، اعاده، به معنی خلق دوم یا آفرینش دیگر بار اجزای اصلی نابود شده و موجودات است . طرفداران این دیدگاه آفرینش دیگر بار موجودات یا آفرینش مسبوق به مثل را در برابر آفرینش نخستین بار آنها – که اصطلاحاً ابتدا یا ابدا نامیده می شود – اعاده می نامند و بر آنند که آفریده دیگر بار، یعنی معاد، عین آفریده نخستین بار، یعنی مبتدئ، خواهد بود . برخی از متکلمان امامیه، از جمله سید مرتضی و نوبختی و بیشتر معتزله و اشاعره از این دیدگاه جانبداری می کنند . طرفداران این دیدگاه در باب چگونگی نابود شدن هستیها، طرفدار نظریه اعدام هستند . نوبختی بر آنست که اعاده به معنی گردآوری اجزای پراکنده موجودات و پیوند دادن بین آنها، مستلزم امکان پذیر بودن اعاده در معنی پدیدآوردن جسمها و دیگر بار آفریدن پیکرها پس از نابود ساختن آنهاست . طرفداران این دیدگاه بر این باورند که :
1) از لحاظ عقلی اولاً : دلیلی بر امتناع اعاده معدوم وجود ندارد ؛ ثانیاً : ممکن الوجود همواره به صفت امکان متصف است و پس از نابودی آن نیز این صفت به امتناع تبدیل نمی شود و ثالثاً : حق تعالی همواره بر ممکنات توانا بوده است و خواهد بود . بنابر آفرینش دیگر بار موجودات امتناع عقلی نخواهد داشت .
2) از لحاظ نقلی، در قرآن کریم نشئه اولی، یعنی ابدا، دلیلی استوار بر امکان پذیر بودن نشئه ثانی یا اعاده، شمرده شده و بیان گردیده است : خدایی که آتش را در درخت تروتازه و سبز برمی افروزد و به وسیله آن به موسی(ع) نکته توحید می آموزد، از دیگر بار آفریدن استخوانهای پوسیده، ناتوان نیست . (یس81-78) و این کار یعنی اعاده معدوم،بدان گونه که در قرآن نیز بدان تصریح شده است از ابدا بسی آسانتر است :« وَ هو الَّذی یُبدِوُ الخَلقُ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ هو اَهوَنُ عَلَیهِ » (الروم-27) . این نکته در خور توجه است که طرفداران این دیدگاه اعاده معدوم را با معاد و رستاخیز مردگان، یکی می دانند .
ب) گردآوری پاره های جسم :
طبق این دیدگاه – که اکثر متکلمان امامیه، حکمای الهی، و برخی از معتزله و اشاعره از آن جانبداری می کنند – اعاده به معنی گردآوری پاره های اصلی اجسام پس از جدایی و پراکندگی آنهاست . اجزائی که بنا به با ور متکلمان پس از نابودی پیکر انسان نیز از میان نمی رود . بنا به باور طرفداران این دیدگاه، حق تعالی که به هر چیز دانا و بر هر چیز توانا است از چند و چون این پاره ها – که پراکنده گشته و به خاک بدل شده – نیز آگاه است و با قدرت خود آنها را به هم می پیوندد و پیکرهای تازه پدید می آورد و برای دومین بار در آنها حیات می دمد و به آنها زندگی می بخشد . این پیکرها عین پیکرهای اشخاص یا به تعبیر دقیق تر مثل و شبیه آنان در زندگی این جهانی آنهاست . طرفداران این دیدگاه که در باب چگونگی نابودی موجودات از نظریه تخریب جانبداری می کنند، اعاده معدوم را بامعاد، یکی نمی دانند .
آنان نظریه اعاده عین معدوم را مردود می شمارند و بر امکان اعاده عین معدوم تاکید می ورزند و عقیده دارند که به کار بردن واژه « عین » در تعبیر « اعاده عین معدوم » یک تسامح لفظی است، زیرا گاه در تعبیرات لفظی شبیه یک چیز را تسامحاً عین آن چیز می شمارند . طرفداران این دیدگاه :
اولاً ) از لحاظ عقلی اعاده عین معدوم را مستلزم دو اشکال بزرگ می شمارند .
نخست اشکال تخلل عدم، یعنی راه یافتن نیستی بین هستی یک چیز در دو زمان، چنان که پذیرش امکان اعاده عین معدوم بدان معنی است که چیزی نخست در یک زمان وجود داشته آنگاه د رزمان دیگر معدوم شده ودر زمان دیگر دوباره عیناً هستی یافته است و این امری است که با موازین عقلی سازگار نیست و دوم بازگشت زمان، یعنی اعاده عین معدوم، مستلزم بازگشت تمام ویژگی های آن است . زمان نیز از ویژگی های جدایی ناپذیر یک موجود است و به ناچار باید در جریان اعاده عیناً بازگردد، بازگشتی که موجب انقلاب در هستی می گردد و عقلاً محال است.
ثانیاً ) از لحاظ نقلی به استناد آیه های قرآن و با تذکر این حقیقت که خداوند قادر، نخستین بار انسان را، نه از هیچ که از خاک آفریده است ( سجده،7 ) نتیجه می گیرند که آفرینش دیگر بار انسان، یعنی اعاده انسان، نیز از فنای محض انجام نمی پذیرد، چراکه نابودی وی نیز نه نابودی مطلق که عدمی نسبی یا دگرگونی در شکل هستس اوست . در قرآن کریم نیز « از مرگ به پراکندگی ذرات جسم » ( سبا،7 ) واز دوباره شدن « به گرد آمدن اجزای پراکنده آن » تعبیر شده است . پاسخ حق تعالی به پرسش ابراهیم (ع) در باب چگونگی زنده کردن مردگان، بدان گونه که در سوره بقره آمده است، مثبّت این حقیقت تواند بود که اعاده چیزی جز گردآوری و پیوند دادن اجزای پراکنده آن نیست . (دایره المعارف تشیع ، ج 2 ، صص 258 و 259)«2»
تعریف اعاده معدوم :
یکی از مباحث مهم فلسفه مبحث اعاده معدوم است . اعاده معدوم یعنی این که یک شئ موجود، معدوم گردد و سپس عین همان شئ –و نه مثل آن – مجدداً موجود شود . پس در مورد چیزهایی که مثل و مانند آنها اعاده می شوند بحثی نداریم، این گونه مسائل را تکرار می گویند (نه اعاده) یعنی وجود یک شئ تکرار می شود .
در تکرار، وجوداتی در طول زمان پیدا می شود که شبیه وهمانند یکدیگرند . همان طور که ممکن است دو شئ شبیه وهمانند در دو زمان قرار گیرند، ولی مسلم است که هر کدام غیر از دیگری است.
پس اعاده معدوم یعنی اعاده عین همان شئ که فقط بین آن شئ در دو زمان «عدم» فاصله شده باشد .
اکنون اگر فرض کنیم که انسانی واقعاً نیست و نابود شود و برای مرتبه دوم عین همان شخص، پس از مدت زمانی اعاده شود به طوری که فقط زمان، بین آن دو فاصله شده باشد، در اینجا اعاده معدوم انجام گرفته است . ( شرح مختصر ، ج1 ، ص 174 )«3»
اختلاف در جواز اعاده معدوم :
در جواز اعاده معدوم اختلاف شده، و بیشتر متکلمان اعاده معدوم را جایز و روا پنداشته اند، ولی اهل تحقیق و فلاسفه و گروهی از متکلمان برگشت دادن معدوم را محال دانسته گویند :« لا تکرار فی تجلیه تعالی، و فی کل ان له شان جدید، لیس کمثله شئ » و شیخ الرئیس محال بودن آن را ضروری و بدیهی دانسته است . ( خود آموز منظومه ، ج 2 ، ص94 )«4»
دو سخن متکلمان در جایز دانستن اعاده معدوم :
سخن اول :
اگر اعاده معدوم ممتنع باشد یا به واسطه ماهیت معدوم لازم آنست، که در این صورت باید از اول یافت نشود، یا برای برای عارض ماهیت است، که در این صورت چون عارض برطرف گردد امتناع زایل شود .
سخن دوم :
هر گاه دلیلی بر وجوب یا امتناع چیزی نداشته باشیم باید آن را ممکن بدانیم، چنان که حکما گویند : « کلما قرع سمعک من الغرائب فذره فی بقعه الامکان مالم یزدک عنه قائم البرهان . »
پاسخ به شبهات متکلمان :
پاسخ سخن اول :
امتناع اعاده به واسطه عرض لازم ماهیت معدوم ( زمان- هویت- موجود شدن پس از اعدام ) است، نه به سبب ماهیت معدوم، زیرا هر گاه اعاده معدوم جایز باشد، باید زمان آن هم اعاده شود، و چنان چه زمان سابق اعاده شود و سابقیت زمان را ذاتی بدانید، لازم می آید که اعاده عین ابتدا باشد، و اگر زمان اعاده شود، و سابقیت آن را عرضی شمارید تسلسل لازم می آید، چون برای هر زمانی، زمان سابقی تصور می نمایید .
پاسخ سخن دوم :
اعاده معدوم از چیزهایی است که دلیل بر امتناع آن داریم، و تمسک متکلمان ظاهربین به این گفتار فلاسفه ناروا می باشد، چون آن قاعده هنگامی جاری است که دلیلی بر وجوب و امتناع موضوع آن نباشد، به علاوه معنای کلمات فلاسفه این است : « هر چیزی که دلیل بر وجوب وامتناع آن نداشتید انکار نکنید، یعنی آن را در مرتبه احتمال عقلی نگاه دارید، نه آن که گفته باشند لازم است به امکان ذاتی آن معتقد شوید، چنان چه مثلاً پیش از اثبات صانع که دلیلی بر وجوب و امتناع آن ندارید، باید آن را به طور احتمال ( امکان عام عقلی ) بپذیرید . » ( همان قبلی ، ص97 )«4».
دلایل مدعیان محال بودن بازگشت معدوم :
1)هر گاه اعاده معدوم جایز باشد باید در خلال وجود یک شخص، عدم راه داشته باشد، ولی در خلال وجود یک شخص عدم نمی تواند راه داشته باشد، چون تخلل عدم عبارتست از تقدم زمانی چیزی بر خودش، و آن مانند تقدم ذاتی چیزی بر خودش محال و بدیهی البطلانست، پس اعاده معدوم جایز نباشد . ( و نیز باید روا باشد که مانند برگشت داده شده ابتدا ایجاد شود و امتیاز نداشتن آن دو آنرا ابطال می نماید . )
2)اگر اعاده معدوم جایز باشد، باید روا باشد که نیز مثل و مانند معدوم معاد از هر جهت ابتدا ایجاد شود، چون آن دو در ماهیت و جمیع عوارض آن اشتراک دارند ولی مثل و مانند معاد از هر جهت ایجاد نمی شود، زیرا امتیاز نداشتن آن دو از یکدیگر ایجاد شدن مثل معدوم را ابطال می نماید، پس اعاده معدوم جایز نباشد، چون هیچ یک از دیگری سزاوارتر برای داشتن اسم معاد نیست تا دیگری برای داشتن نام مبتدا ترجیح داشته باشد، بلکه یا باید هر دو را معاد و یا باید هر دو را مبتدا نام نهاد . ( برگشت دادن معدوم همان ایجاد ابتدایی می گردد، و برگردانیدن ها متناهی نخواهند بود . ) ( همان قبلی ، ص 94 )«4»
3)چنان چه اعاده معدوم جایز بوده باشد باید معاد عین مبتدا باشد، زیرا فرض این است که هویت وهستی معاد همان هویت مبتدا است، و زمان هر موجودی نیز از مشخصات آن است، و اگر زمان اول را معدوم شمارید بنابر جواز اعاده معدوم می توانید آن را برگشت دهید، و هر گاه زمان اول را بازگشت دهید می توانید معاد را مبتدا بخوانید، چون در زمان اول موجود بوده است، پس اعاده معدوم مستلزم انقلاب، و خلاف فرض، و اجتماع متقالبان می باشد و هر یک از این لوازم محال است .
4)اگر اعاده معدوم جایز باشد، عدد اعاده لا یتناهی خواهد گردید، زیرا اعاده اول و دوم و سوم و چهارم با هم فرقی نداشته، و به مرتبه معینی توقف نخواهد داشت، چون هر حالتی را در اعاده اول فرض کنید همان حالت در اعاده های دیگر یافت می شود . ( همان قبلی ، ص95 )«4»
اعاده معدوم از سه طریق مستلزم تسلسل می باشد :
الف : هر گاه شخص معدومی اعاده شود باید تمام علل وجودی آن از قبیل شرط و معد و مقتضی و علت علت و شرط شرط و معد معد و مقتض مقتض و جمیع استعدادات آن تا برسد به علت العلل در سلسله طولیه و عرضیه اعاده شوند، ولی علل وجودی چیزی و ادوار فلکی و اوضاع کوکبی اعاده نمی شوند، پس اعاده معدوم محال است .
ب : چنانچه اعاده معدوم ممکن باشد، اعاده زمان نیز ممکن خواهد بود، و اگر زمان اعاده شود مستلزم تسلسل است زیرا، میان زمان معاد و زمان مبتدا فرقی نیست، مگر به آن که معاد را زمان لاحق و مبتدا را زمان سابق می نامیم، پس برای هر زمانی نیز باید زمانی فرض نموده و اعاده کنید، و این خود محال است .
ج : اگر کسی گوید : سابقیت زمان به نفس خودش می باشد، میگوییم : پس بر زمان سابق معاد صادق نیست، چون سابقیت ذاتی آن است، و ذاتی تخلف پذیر نیست و لاحق بودن آن مستلزم انقلاب است .
بازگشت نمودن بدن انسان در روز قیامت جهت کیفر و پاداش، با گفتار ما منافاتی ندارد، زیرا حشر جسمانی اعاده معدوم نیست بلکه بدنی که صورت انسانی آن مبدل به صورت خاک شده در مرتبه دوم همان صورت اولی را به خود میگیرد، به طوری که هر کس او را ببیند گوید همانست، و این را در اصطلاح خلع و لبس صورت گویند نه اعاده معدوم، به علاوه آن که اعراض لازم زمانی و مکانی آن قابل بازگشت نیستند . ( همان قبلی ، ص 96 )«4»
برخی از متکلمین پنداشته اند که موضوع حشر و قیامت و مساله معاد همان اعاده معدومات است، به این معنی که اشیا و یا حداقل انسانها یک بار معدوم می شوند و بار دیگر خداوند متعال آنها را باز می گرداند . و از طرف دیگر چون موضوع حشر و قیامت از ضروریات دین و مذهب است لذا معتقد شده اند که جواز اعاده معدوم و بلکه وقوع و تحقق آن از ضروریات دین و مذهب است .
ولی محققین از متکلمین و قاطبه فلاسفه اعاده معدوم را امری محال و موضوع حشر و قیامت را بیگانه از این مساله دانسته اند و چنانکه می دانیم در آثار مقدس دینی و مذهبی نیز تعبیراتی که از حشر شده است هیچ کدام حتی اشعاری به اعاده معدوم ندارند، همه آن تعبیرات تصریح دارد به این که نشئه دیگری موجود است که حکم دنباله این نشئه را دارد و این نشئه، « اولی » و آن دیگری « عقبی » است؛ این، « دنیا » و آن دیگری « حشر و نشر و قیامت » است . ( شرح مختصر ، ج 1 ، ص 175 )«3»
متکلمین در اینجا مرتکب دو اشتباه بزرگ شده اند، یک اشتباه شرعی و دینی که موضوع حشر و قیامت را اعاده معدوم دانسته اند و یک اشتباه عقلی و فلسفی که اعاده معدوم را جایز دانسته اند . و از اشتباه اول، «صغری » و از اشتباه دوم « کبری » و از مجموع قیاسی تشکیل داده اند.
اما فلاسفه معتقدند که :
اولاً : اعاده معدوم، محال است و اگر چیزی نیست و معدوم شود، آنچه که دوباره به وجود می آید عین آن نخواهد بود، بلکه شبیه و همانند آن است . لذا حاجی سبزواری –که از مشرب فلاسفه پیروی می کند –چنین می گوید:
اعادهُ المعدومِ ممّا امتَنَعا وَ بَعضُهُم فیهِ الضََّرورَه ادًَّعی
یعنی اعاده معدوم از جمله مسائلی است که ممتنع و محال است . و برخی از فلاسفه خصوصاً بو علی سینا مدعی هستند که این مساله از بدیهیات است و نیازی به برهان ندارد .
و ثانیاً : معاد به معنی اعاده معدوم نیست . و اشیا – خصوصاً انسانها – معدوم نمی شوند تا این که پس از انعدام مجدداً مخلوق شوند، بلکه معدومیت، معدومیت نسبی است . مثلاً انسانی که می میرد از زندگی ای که داشته است معدوم شده است، نه این که به کلی از صفحه وجود محو و نابود شده باشد . بنا بر عقیده فلاسفه هیچ چیز از صفحه وجود محو و نابود و معدوم نمی شود . ( همان قبلی ، ص176 )«3»
اشتباه دیگری که متکلمین داشته اند این است که پنداشته اند که معدوم شدن و موجود شدن یک شئ، نظیر خارج شدن انسان از یک محل و دو مرتبه بازگشتن او به همان محل است . به عبارت دیگر متکلمین بدون این که توجه داشته باشند وجود وعدم را به منزله دو اضافه و نسبت اعتباری زائد بر ذات فرض کرده اند و چنین پنداشته اند که هویت و خودیت و تشخص یک چیز، ربطی به وجود او ندارد و وجود، معنایی است عارض و زائد بر هویت و تشخص شئ و فرضاً وجود شئ از او گرفته شود، هویت و هذیت و بودن آن شئ محفوظ است و او، او است هر چند معدوم باشد و بنابراین معدوم شدن و دوباره موجود شدن شئ به هویت و خودیت او آسیبی نمی رساند . این اشتباه شاید از قیاس خارج به ذهن پیدا شده باشد، در ذهن ما آنچه مناط هویت و خودیت شئ است و ذات او شمرده می شود صورت خاص ذهنی اوست مثل صورتی که از زید در ذهن داریم و به عبارت دیگر ماهیت او، و مفهوم وجود و عدم در ذهن دو مفهوم عارضی است که در ذهن معروض واحد دارند و هیچ یک از این دو عارض، مقدم ذات نیستند . ذهن، درست عکس خارج است، ذات ذهنی غیر از ذات خارجی است ؛ وجود در ذهن عارضی است و در خارج عین ذات ؛ عدم در ذهن عارض هویت است و در خارج عارض و معروضی از این لحاظ نیست . این اشتباه از قیاس خارج به ذهن پیدا می شود . بار دیگر ثابت شد که :
« ما تا ذهن را نشناسیم نمی توانیم فلسفه داشته باشیم . »
(همان قبلی ، ص 179 )«3»
به هر حال دانستیم که نظریه امکان اعاده معدوم مبتنی بر این فرض است که ما برای شئ قطع نظر از موجود بودن، هویت و تشخص قائل شویم و معدوم شدن را به منزله زوال حالتی عرضی از شئ بدانیم که هویت و واقعیت آن شئ را از بین نمی برد . گمان نمی رود که هیچ حکیمی که تا حدی حقایق شناس باشد، نظریه سخیف امکان اعاده معدوم را بپذیرد، تنها کسانی از امکان این موضوع بحث می کنند که از مسائل حِکَمی جز الفاظ و کلمات چیزی نمی دانند . ما چه بنا را بر اصالت وجود بگذاریم و چه بر اصالت ماهیت نمی توانیم این نظریه را بپذیریم . زیرا حتی بنابر اصالت ماهیت نیز « ماهیت » قطع نظر از وجود و حیثیت مکتسبه از فاعل، شخصیت و هویتی ندارد، تنها در مرتبه اتصاف ماهیت به موجودیت است که ماهیت دارای تشخص و هویت و هذیت و « او بودن » می شود . ( همان قبلی ، ص 180 )«3»
مطالبی درباره معاد وحل شدن این مساله :
همان طور که در طول تحقیق اشاراتی داشتیم، مساله معاد هیچ ربطی به اعاده معدوم ندارد و اگر فلاسفه اعاده معدوم را محال دانسته اند به معنای باطل بودن و امکان ناپذیر بودن معاد نیست .
در اعاده معدوم ما گفتیم که وجودی کاملاً معدوم شود و سپس اعاده شود به این ترتیب که عدم میان دو وجود آن موجود فاصله بیاندازد . اما معاد به این معنا نیست، همان طور که در مطالب بالا گفته شد در معاد موجود به طور کلی معدوم نمی شود، بلکه عدم وجود آن موجود نسبی است، به این معنا که به طور کلی از صحنه وجود محو و نابود نمی شود بلکه برای مدتی از حیات و زندگی ای که داشته معدوم می شود .
پس معاد باطل نیست و هیچ ارتباطی هم با اعاده معدوم ندارد .
نتیجه :
پس از مشاهده پرسش و پاسخ متکلمان و فلاسفه و همچنین دلایلی که برای اثبات و رد نظریات هم آورده بودند و تامل در آنها به این نتایج رسیدم :
1) اعاده معدوم با آن معنایی که من یافتم محال است .
2) معاد جسمانی هیچ ربطی به اعاده معدوم ندارد و محال بودن اعاده معدوم به معنای تضاد حرف فلاسفه با کلام الهی نیست .
3) در معاد جسمانی اصلاً جسم از صحنه وجود به طور کلی معدوم نمی شود که بخواهد دوباره اعاده شود ؛ بلکه تنها از صحنه زندگی محو و نابود و معدوم می شود .
ارجاعات
1) فصلنامه طلوع، شماره ??- ??، تابستان ???? ، على معمورى
2) دایره المعارف تشیع ، تالیف : احمد صدر حاج سید جوادی , کامران فانی و بها الدین خرمشاهی ، ناشر : سازمان دایره المعارف تشیع ، جلد2 ، صفحه258و259 .
3) شرح مختصر منظومه ، تالیف : شهید مطهری ، انتشارات حکمت ، جلد1.
4) خود آموز منظومه ، تالیف : زید الدین (جعفر) زاهدی ، جلد2 .
منابع :
1- سایت www.islahweb.org
2- سایت shahrudi.parsiblog.com
3- دایره المعارف تشیع ، جلد 2
4- شرح مختصر منظومه ، جلد1
5- خودآموز منظمه ، جلد 2
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |